یکم.
سخت است اما اگر از وقایع تلخ و اندوه بار این روزهای ایران گذر کنیم، سکوت رسانه های خبری داخلی و بیتفاوتی محض مسئولان مدعی حکومت دینمدارِ قائل به حقوق همه بشر، در خصوص وقوع درگیری های خونین در چین و کشتار ده ها تن از مسلمانان ترک تبار اویغوری در استان سین کیانگ، همچون موضعگیری مشکوکشان در قبال اقدامات خصمانه و خونبار دولت روسیه درسال گذشته برعلیه مردم مسلمان و اصالتا پارسی اوستیای جنوبی و چچنستان، درعوض تبلیغ و درشتنمایی ماجرای قتل البته اسفناک بانوی محجبه مصری در آلمان و سرایش فریاد خونخواهی به نیابت از یک ملت! از طریق بلندگوهای رسمی برای ایشان، برای جانهای بیدار و تشنه حقیقت پیامی دیگر دارد. در خاکی که ما در آن زیست میکنیم متر و معیار سنجش حقانیت نه به عده و عُده آدمها مرتبط است نه به درجه استضعاف و مظلومیت، نه به قواعد مساوات و عدالت و نه به میزان تقوا و جنس دیانت.انگار فقط و تنها فقط این درجهی لرزهنگار ستونهای نهاد سیاست و قدرت است که جهت حق را نمایش میدهد...
دوم.
ورق می زدم کتابچه شعر خسرو گلسرخی را. و این بار اما " تساوی" اش- با همه کاستی ها در فرم و محتوا- بیشتر از همیشه در نظرم نشست.
" یک با یک برابر است؟!"
انگار که خسرو خواسته باشد از پشت حصار همه این سالها چیزی را فقط برای همین امروز در گوش من و تو زمزمه کند:
سخت است اما اگر از وقایع تلخ و اندوه بار این روزهای ایران گذر کنیم، سکوت رسانه های خبری داخلی و بیتفاوتی محض مسئولان مدعی حکومت دینمدارِ قائل به حقوق همه بشر، در خصوص وقوع درگیری های خونین در چین و کشتار ده ها تن از مسلمانان ترک تبار اویغوری در استان سین کیانگ، همچون موضعگیری مشکوکشان در قبال اقدامات خصمانه و خونبار دولت روسیه درسال گذشته برعلیه مردم مسلمان و اصالتا پارسی اوستیای جنوبی و چچنستان، درعوض تبلیغ و درشتنمایی ماجرای قتل البته اسفناک بانوی محجبه مصری در آلمان و سرایش فریاد خونخواهی به نیابت از یک ملت! از طریق بلندگوهای رسمی برای ایشان، برای جانهای بیدار و تشنه حقیقت پیامی دیگر دارد. در خاکی که ما در آن زیست میکنیم متر و معیار سنجش حقانیت نه به عده و عُده آدمها مرتبط است نه به درجه استضعاف و مظلومیت، نه به قواعد مساوات و عدالت و نه به میزان تقوا و جنس دیانت.انگار فقط و تنها فقط این درجهی لرزهنگار ستونهای نهاد سیاست و قدرت است که جهت حق را نمایش میدهد...
دوم.
ورق می زدم کتابچه شعر خسرو گلسرخی را. و این بار اما " تساوی" اش- با همه کاستی ها در فرم و محتوا- بیشتر از همیشه در نظرم نشست.
" یک با یک برابر است؟!"
انگار که خسرو خواسته باشد از پشت حصار همه این سالها چیزی را فقط برای همین امروز در گوش من و تو زمزمه کند:
"معلم پاي تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان بود
صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان بود
ولي آخر كلاسيها لواشك بين خود تقسيم ميكردند
وان يكي در گوشهاي ديگر جوانان را ورق ميزد
براي آنكه بيخود هاي و هو ميكرد و با آن شور بيپايان... تساويهاي جبري را نشان ميداد
خطي خوانا به روي تختهاي كز ظلمتي تاريك غمگين بود
تساوي را چنين بنوشت
" يك با يك برابر هست"
" يك با يك برابر هست"
از ميان جمع شاگردان يكي برخاست
هميشه يك نفر بايد به پا خيزد
هميشه يكنفر بايد بهپا خيزد
به آرامي سخن سر داد
تساوي اشتباهي فاحش و محض است
معلم مات برجا ماند
معلم مات برجا ماند
و او پرسيد
اگر يك فرد انسان واحد يك بود آيا باز يك با يك برابر بود؟
سكوت مدهوشي بودو سئوالي سخت
معلم خشمگين فرياد زد
آري برابر بود
و او با پوزخندي گفت
اگر يك فرد انسان واحد يك بود... آن كه زور و زر به دامن داشت بالا بود وانكه قلبي پاك و دستي فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يك فرد انسان واحد يك بود... آن كه زور و زر به دامن داشت بالا بود وانكه قلبي پاك و دستي فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يك فرد انسان واحد يك بود آن كه صورت نقره گون چون قرص مه ميداشت بالا بود وان سيه چرده كه ميناليد پايين بود؟
اگر يك فرد انسان واحد يك بود... اين تساوي زيرو رو ميشد.
حال ميپرسم
یك اگر با يك برابر بود...
نان و مال مفت خواران از كجا آماده ميگرديد؟
يا چه كس ديوار چينها را بنا ميكرد؟
يك اگر با يك برابر بود…
پس كه پشتش زير بار فقر خم ميشد؟ يا كه...زير ضربت شلاق له ميگشت؟
يك اگر با يك برابر بود...
پس چه كس آزادگان را در قفس ميكرد؟
معلم ناله آسا گفت...
معلم ناله آسا گفت...
بچهها در جزوههاي خويش بنويسيد...
یك با يك برابر نيست
يك با يك برابر نيست !!!"
۳ نظر:
خیلی قشنگ نوشته اید و تصویر بسیار گویایی هم انتخاب کرده اید.
پیروز باشید.
یک سوال فنی برام پیش اومده ، چرا همه ی گیلانی ها کامنتدونی شونو تاییدی میکنن ؟
:-)
اخرین اخبار تقلب سبز منتشر شد
ارسال یک نظر