اصلا بنا نبود در این جا به غیر از تجربیاتم درباره زندان و زندانبانی چیزی بنویسم یا که درباره مسایلی غیر از آن چه که تخصصم است و این بلاگ برایش خلق شده اظهار نظر کنم. اما وقایع و رخ دادهای معطوف به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، این روزها آن قدر تلخ و تکان دهنده است که نه باید و نه می شود در باره اش سکوت کرد.
- نحوه ی عجیب و غریب، منحصر به فرد و البته مرسوم ِاعلام حضور کاندیداها برای شرکت در مبارزات انتخاباتی، به نحوی که تا کمتر از یک ماه مانده به همه پرسی همه در خلا دردناکی غوطه ورند و هیچ کس نمی داند و انگار نباید هم بداند که باید از که حمایت کند و به چه کسی رای دهد، ایجاد فضای بسته اجتماعی و فارغ از دیالوگ و گفتمان صادقانه و روشنگرانه طی سنوات گذشته، تفتیش و کنکاش آزار دهنده در برون و درون آحاد جامعه، گزینش سلیقه ای و سختگیری یا تشکیک مفرط و بی اصل و قاعده نسبت به افراد در هنگام تایید صلاحیت ها برای استفاده از کمترین حقوق حقه و خواستههای اولیه انسانی و اجتماعیشان، در مقابل؛ چرخش ناگهانی ِ180درجهای متولیان امر در این وادیِ پُِرمخاطره(انتخابات) و عدول و عبورشان از مبانی و اصول اعتقادیِ و عملی ادعاییشان با توجیه شفاف سازی و آگاهی بخشی به افکار عمومی! به واسطهی نمایش هرزهگی و بیاخلاقی، تبلیغ لمپنیسم و تشویش و تخریب اذهان عمومی بی هیچ عدله و مدرکی در رسانه ملی، ترویج فرهنگ ولنگاری و هتاکی و بی قانونی از طریق مراجع رسمی و البته سکوت معنادار و ویرانکنندهی مدعیان همهی قانون نسبت به هنجارشکنیها و پردهدریهای صورت گرفته در صحنه ی مجادله ها و مناظره های انتخاباتی، تخریب و انهدام همهی تاریخ سه دههی اخیر ایران بعد از انقلاب مردمی 57 و مقایسه و معاوضهی ناجوانمردانهاش با فقط همین سه سالهی کابوس گونهی اخیر، بازی خطرناک با شخصیت و هویت دینی و ملیِ تبار ایرانی و به هیچ انگاشتن و به سخرهگرفتن جانبازیها و دلاوریهای سربازان رشید پارسی در عرصه دفاع از قاموس و ناموس این سرزمین آسمانی آریایی، مصادرهی مفاهیم مقدسی چون عدالت و صداقت و بازتعریف و تکثیر و جانماییشان با عناصر سخیفی چون بی انصافی و دروغ، و از همه خوفانگیزتر و دهشتناکتر، خیال خیانت در امانت ملت، نشنیدن یا که نخواستن گوش دادن به فریاد حق خواهی یک جماعت، توهین به شعور و فهم ملی، دستدرازی و تعدی به حریم جمعی وخصوصی... همه و همه و بسیار ییشتر و دردناکتر از آن، حالا دیگر معالاسف سبب ساز بازتولید تلخ ترین و تیرهترین روزهای تاریخ معاصر ایران زمین شده است. روزهای تداعیگر گریز و جنگ نابرابر سنگ و چوب و آهن و گلوله با پوست و گوشت بدنهای زخمی و خسته و تکیده. روزهای دوبارهی سنگ و شیشه و فریاد. روزهای ترس و حبس و زنجیر و زندان...
و اما زندان نه جایگاه مردان و زنان آزادهی ایران زمین است و نه ایران برمیتابد که زندانی شود تاریک برای حبس آزادی. هر یک نفر که به ناحق زنجیر می شود و هر خونی که به ناحقریخته میشود، همهی بشریت است که انگار در بند می ماند و در بند میمیرد. آری...هزینهی در حبس نگاه داشتن حقیقت بسیار است. بسیار بیشتر از اجرای عدالت! و " منِ زندانبان" اعلام میکنم؛ تنها راه برگشت از تاریکی، تاباندن نور است بر سیاهچالهی انتخاب. اجرای عدالت...کشف حقیقت...
- نحوه ی عجیب و غریب، منحصر به فرد و البته مرسوم ِاعلام حضور کاندیداها برای شرکت در مبارزات انتخاباتی، به نحوی که تا کمتر از یک ماه مانده به همه پرسی همه در خلا دردناکی غوطه ورند و هیچ کس نمی داند و انگار نباید هم بداند که باید از که حمایت کند و به چه کسی رای دهد، ایجاد فضای بسته اجتماعی و فارغ از دیالوگ و گفتمان صادقانه و روشنگرانه طی سنوات گذشته، تفتیش و کنکاش آزار دهنده در برون و درون آحاد جامعه، گزینش سلیقه ای و سختگیری یا تشکیک مفرط و بی اصل و قاعده نسبت به افراد در هنگام تایید صلاحیت ها برای استفاده از کمترین حقوق حقه و خواستههای اولیه انسانی و اجتماعیشان، در مقابل؛ چرخش ناگهانی ِ180درجهای متولیان امر در این وادیِ پُِرمخاطره(انتخابات) و عدول و عبورشان از مبانی و اصول اعتقادیِ و عملی ادعاییشان با توجیه شفاف سازی و آگاهی بخشی به افکار عمومی! به واسطهی نمایش هرزهگی و بیاخلاقی، تبلیغ لمپنیسم و تشویش و تخریب اذهان عمومی بی هیچ عدله و مدرکی در رسانه ملی، ترویج فرهنگ ولنگاری و هتاکی و بی قانونی از طریق مراجع رسمی و البته سکوت معنادار و ویرانکنندهی مدعیان همهی قانون نسبت به هنجارشکنیها و پردهدریهای صورت گرفته در صحنه ی مجادله ها و مناظره های انتخاباتی، تخریب و انهدام همهی تاریخ سه دههی اخیر ایران بعد از انقلاب مردمی 57 و مقایسه و معاوضهی ناجوانمردانهاش با فقط همین سه سالهی کابوس گونهی اخیر، بازی خطرناک با شخصیت و هویت دینی و ملیِ تبار ایرانی و به هیچ انگاشتن و به سخرهگرفتن جانبازیها و دلاوریهای سربازان رشید پارسی در عرصه دفاع از قاموس و ناموس این سرزمین آسمانی آریایی، مصادرهی مفاهیم مقدسی چون عدالت و صداقت و بازتعریف و تکثیر و جانماییشان با عناصر سخیفی چون بی انصافی و دروغ، و از همه خوفانگیزتر و دهشتناکتر، خیال خیانت در امانت ملت، نشنیدن یا که نخواستن گوش دادن به فریاد حق خواهی یک جماعت، توهین به شعور و فهم ملی، دستدرازی و تعدی به حریم جمعی وخصوصی... همه و همه و بسیار ییشتر و دردناکتر از آن، حالا دیگر معالاسف سبب ساز بازتولید تلخ ترین و تیرهترین روزهای تاریخ معاصر ایران زمین شده است. روزهای تداعیگر گریز و جنگ نابرابر سنگ و چوب و آهن و گلوله با پوست و گوشت بدنهای زخمی و خسته و تکیده. روزهای دوبارهی سنگ و شیشه و فریاد. روزهای ترس و حبس و زنجیر و زندان...
و اما زندان نه جایگاه مردان و زنان آزادهی ایران زمین است و نه ایران برمیتابد که زندانی شود تاریک برای حبس آزادی. هر یک نفر که به ناحق زنجیر می شود و هر خونی که به ناحقریخته میشود، همهی بشریت است که انگار در بند می ماند و در بند میمیرد. آری...هزینهی در حبس نگاه داشتن حقیقت بسیار است. بسیار بیشتر از اجرای عدالت! و " منِ زندانبان" اعلام میکنم؛ تنها راه برگشت از تاریکی، تاباندن نور است بر سیاهچالهی انتخاب. اجرای عدالت...کشف حقیقت...
" برگرفته از بلاگ یادداشت های یک زندانبان-www.ammiinn.blogfa.com "
۱ نظر:
سلام
موفق باشید...
ارسال یک نظر